استرس
دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ، ساعت 0:0استرس تموم وجودم رو گرفته... دوره ای که فکر می کردم قبول نشدم و ناامید شده بودم، امروز صبح بیدار شدم دیدم نوشته شما قبول شدین :) قرار بود مشهد برگزار بشه یک ماهه و قسمت دومش ده روزه در جای دیگه، به خاطر جنگ لعنتی برنامه ها به هم ریخته و مکانش معلوم نیست دقیق... ممکنه همون مشهد باشه یا بریم تهران ان شاءالله... کل دوره سی روزه است... یعنی من قشنگ برنامه ام رو مبنی بر این که قبول نشدم ریختم و دوره خریدم... واقعا برام سخت شد.... این همه حجم کار ریختم سرم و موندم چیکار کنم که این هم اضافه شد :/ خیلی خیلی خوشحالم و هیجان و ذوق رفتن به دوره رو دارم ولی از این ور خیلی استرس برنامه هام و دوری رو دارم... باشگاهم می مونه کلا... نه می تونم برم بدن سازی نمی تونم برم کاراته... کتاب و دوره هام مخصوصا دوره تاریخ سیاسیم و عکاسی می مونه... واااااای مغزم... انگار دارم تیکه تیکه می شم... خیر سرم خواستم این ماه پول پس انداز کنم و حال کنم با خودم... ببین خیلی دوست دارم مشهد باشه ولی از اون ور دوست دارم با خانواده برای اولین بار برم مشهد... ناشکری نمی کنمااااا فقط محتویات مغزم رو می نویسم تا کمی به خودم نظم بدم... با وجود این همه کار واقعا کارم سخته... موندم چه کنم.... امشب شاید نخوابم یا خیلی دیر بخوابم... کارهای عقب افتاده م رو تا جایی که بتونم می رسونم... کمی ذهنم رو خلوت کنم خوبه...!!! دعا کنین برام... من تسلیمم هر چی خدا بخواد ان شاءالله
خدایاشکرت
یاعلی