جنگجو

یه جایی برای نوشتن محتویات مغزم😁🤍

اشتباهم

جمعه بیست و چهارم مرداد ۱۴۰۴ ، ساعت 19:20

سلام... خوبین؟ من خوبم ولی یه چیزی فکرم رو خیلی درگیر کرده... تازگی به این نتیجه رسیدم که خیلی اشتباه بزرگی کردم که از نوشتن اینجا دور شدم و عملا کنارش گذاشتم... الان که دوره‌م داره تموم می‌شه می‌بینم اگر می‌نوشتم و هر روز روزمره‌نویسی داشتم چقدر برام خوب بود و واقعا شدیدا پشیمونم و حسرتش روی دلم موند...

این هم بگم بی‌دلیل نبود ننوشتنم:

قبل دوره خب بیشتر تنبلیم میومد و از این‌ور گوشیم داغ می‌کرد ولی می‌تونستم با لپ‌تاپ بنویسم، بعدش هم حس می‌کردم چیزی برای نوشتن ندارم

بعد درباره دوره اولا شدیدا سرم شلوغ شد، دوما دوره خیلی فشرده بود، سوما این جا اینترنت نداشتم و نمی‌تونستم ولی خب باید می‌نوشتم...

هعی... ببینم بتونم به زودی شروع کنم🥲

خدایاشکرت

یاعلی

برچسب‌ها: روزمرگی_من
مبارز

شلوغی

سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴ ، ساعت 7:56

انقدر تو این دوره سرم شلوغه که فرصت هیچ کاری نیست جز کارهای اصلی😁😍 خوبه خداروشکر، قشنگ خدا گفته تو بیا این دوره که بسازمت... شرایط سخت دوره داره قشنگ آدمم می‌کنه🤭 قربون امام‌رضا برم که انقدر مهربونه💛

وقت و نت برای نوشتن ندارم🥲شد میام می‌نویسم ولی خب...!

خدایاشکرت

یاعلی

برچسب‌ها: روزمرگی_من، مشهدم
مبارز

مشهدیم

یکشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۴ ، ساعت 8:23

بالاخره اومدم مشهد... با هزار سختی... نت ندارم اصلا و بگم وقت هم نمی‌کنم چون دوره‌مون هم سخته هم حجمش بالاست... ۱ ماه کم میام این جا🤗 ولی بیام حتما قسمت قسمت می‌نویسم براتون🥰

السلام علیک یا امام رضا🩵

خدایاشکرت

یاعلی

برچسب‌ها: مشهدم
مبارز

فردا

چهارشنبه یکم مرداد ۱۴۰۴ ، ساعت 0:50

امروز رفتیم باشگاه آش دوغ دورهم خوردیم... بعدش رفتم بازار حسابی خرید کردم... هیجان و استرس دارم... فردا با بابام ساعت 7 7ونیم برم ترمینال... ماشین و مسافر باشه که برم زود برسم محل حرکت... فقط ببینم سوار اتوبوس شدم و خیالم راحت بشه... خیلی نگرانم... خدا کنه اذیت نشم از جهت رسیدن به موقع... همه چیز رو برداشتم... یه چمدون پر و دوتا کوله برداشتم... استرس دارم ولی می ارزه وقتی قراره امام رضا رو ببینم :)

یاعلی خداروشکر

برچسب‌ها: تغییر، روزمرگی_من، مشهد
مبارز