جنگجو

یه جایی برای نوشتن محتویات مغزم😁🤍

فردا

چهارشنبه یکم مرداد ۱۴۰۴ ، ساعت 0:50

امروز رفتیم باشگاه آش دوغ دورهم خوردیم... بعدش رفتم بازار حسابی خرید کردم... هیجان و استرس دارم... فردا با بابام ساعت 7 7ونیم برم ترمینال... ماشین و مسافر باشه که برم زود برسم محل حرکت... فقط ببینم سوار اتوبوس شدم و خیالم راحت بشه... خیلی نگرانم... خدا کنه اذیت نشم از جهت رسیدن به موقع... همه چیز رو برداشتم... یه چمدون پر و دوتا کوله برداشتم... استرس دارم ولی می ارزه وقتی قراره امام رضا رو ببینم :)

یاعلی خداروشکر

برچسب‌ها: تغییر، روزمرگی_من، مشهد
مبارز

استرس

دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ، ساعت 21:41

وای ساعت حرکتم عوض شد و دو سه ساعت کشیدن این ورتر... من می خواستم صبح 4شنبه دربیام دیگه 3شنبه نرم و امروز هم نرفتم وسایلی که باید بخرم رو بخرم... مامان که کل خونه رو به هم ریخته... فرش های اتاق رو شست دستش درد نکنه... کشوهای اتاقم داغون شده بود دادیم نجار تعمیر کنه... یعنی شیر تو شیری شده هااااا... خدایااااا... استرس گرفتم نکنه برسونم... کل کارها و برنامه هام عقب افتاده اتاقم هیچی توش نیست چمدون رو بستم یعنی قشنگ همه چی پیچیده بهم... خدا و امام رضا خودش کمک کنه بهم تا راحت برم برسم اونجا... هعی...

خدایاشکرت

یاعلی

برچسب‌ها: تغییر، روزمرگی_من، مشهد
مبارز

نگرانی

شنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۴ ، ساعت 21:15

ذوق و هیجان با نگرانی کل وجود و زندگیم رو گرفته :) صبح نرفتم باشگاه چون واقعا تنبلیم میومد... دوستام گفتن عصر می رن بیرون ولی من نرفتم باهاشون... چون هم خیلی کار داشتم و باید انجامشون می دادم هم حوصله اشون رو نداشتم چون دیدنشون باعث می شه انرژیم تخلیه بشه همه اش حرف های تکراری و غیبت... موندم خونه و کارهام رو انجام دادم الان احساس سبکی و راحتی دارم خداروشکر... فقط باید برم چمدون رو از طبقه بالا بیارم دیگه از امشب جمع کنم وسایل ها رو تا کم و کسری نداشته باشم... واقعا هیجان دارم... فقط استرس رفتن به استان محل تحصیل و موندن و حرکتم دارم... یه کم هم از گرمای راه می ترسم که اذیتم کنه و مریض بشم... اشکالی نداره همه چیزم فدای امام رضام ^_^... از دوستای قدیمی وبلاگم خبری نیست... بقیه نیستن... بیاین بابا سر بزنین دلم براتون تنگ شده... الان برم یه کم کار انجام بدم بعد برم دوش بگیرم سبک بشم... خیره ان شاءالله

خدایاشکرت

یاعلی

برچسب‌ها: تغییر، روزمرگی_من، مشهد
مبارز