برگشت موقت
شنبه هشتم شهریور ۱۴۰۴ ، ساعت 1:48بعد دو ماه دوباره دارم برمی گردم خوابگاه... البته 3 4 روزه... دوتا امتحان رو بدم راحت بشم... وای امتحان اول خیلی بده منبعش رو اصلا درک نمی کنم و هر کاری می کنم جز خوندن... سخته واقعا... هیچی دیگه باز موند شب امتحان تا صبح بیدار بمونم بخونم... بالاخره با نمره کم پاس می شم همین...! صبح پا شم برم ترمینال... ناهار ندارم باید به فکر ناهار هم باشم... رسیدم مرتب کنم و بخوابم بخوابم بعدش پاشم درس بخونم... وسایل جمع کردم که شد یه کوله... باید وسایل هم برگردونم از خوابگاه... کارم سخته... تازه داشتم روی روتین می افتادم که باز برم بیام... پوووووف... امروز کتاب علامه حسن حسن زاده آملی رو تموم کردم و باید بگم عاشقشون بودم و بیشتر عاشقشون شدم... خیلی آدم خوبی بودن... باید بیشتر مطالعه کنم درباره اشون.... وااااای دیر وقته برم بخوابم :) شبتون به خیر یاعلی