نیش
جمعه نهم آبان ۱۴۰۴ ، ساعت 2:49بعد آخرین پستم خوابیدم، یهو ساعت ۵ یه چیزی تو تختم نیشم زد و از خوای عمیق پریدم... اولش فکر کردم پشهست ولی دیدم عین زنبوره... خیلی ترسیدم و خیلی درد و سوزش داشت... علائم خطرناک داشتم... کسی نبود بهش بگم و جایی نبود برم... احساس بدبختی داشتم🫠 فکر کن نمیدونی چی نیش زده و تا صبح زنده میمونی یا نه و ممکنه هر اتفاقی بیفته... هیچی تا صبح بیدار موندم... کلاس اول رو رفتیم و تو دومی با حدیث رفتیم درمانگاه... طول کشید بیایم... آمپول ضدحساسیت زدم، خیالم راحت شد... اومدم خوابیدم😂 تا شب کلاس داشتم و رفتم اومدم... روز سختی بود... ۳شنبه هم دومین جلسه کارورزی رو رفتم😅 خیلی خووووب بود.... باید هشتگ جدا برای کارورزی بزنم و ازش بنویسم... ۴شنبه هم کلا درگیر MRI رفتن و گشتن تو بازار و تموم کردن پولهام بود🤪😂۵شنبه هم استراحت کردم، هم کارهام رو انجام دادم، هم سطل زباله اتاق رو خالی کردم، ظرفهام رو شستم، جاروبرقی کشیدم کل اتاق، و همهجای اتاق رو فرچه کشیدم و بعد رفتم حموم، تیشرت لش تازه صورتیم رو پوشیدم🤭😁حس قشنگی داره... بعد اومدم دوباره به کارهام رسیدم، با دوستام سینمایی رگ خواب رو دیدیم که استاد میلاد گفته بود ببینید و تحلیل بنویسید... خیلی فیلم سنگین و به قول امروزیها دارک بود... حالم رو گرفت... کمی با سردبیر حرف زدم و خندیدم... حدیث هم کف خیابون۱ رو خوند... منم استاد عشق رو خوندم، یادداشت علمیم رو نوشتم و فرستادم نظر بدن... خیلی کار دارم و در عین حال خیلی فکرم درگیره... بخوابم
فردا باید خیلی کارها انجام بدم ان شاءالله... شب خوش🌹🌱
خدایا شکرت🤍
یاعلی