استرس
دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ، ساعت 21:41وای ساعت حرکتم عوض شد و دو سه ساعت کشیدن این ورتر... من می خواستم صبح 4شنبه دربیام دیگه 3شنبه نرم و امروز هم نرفتم وسایلی که باید بخرم رو بخرم... مامان که کل خونه رو به هم ریخته... فرش های اتاق رو شست دستش درد نکنه... کشوهای اتاقم داغون شده بود دادیم نجار تعمیر کنه... یعنی شیر تو شیری شده هااااا... خدایااااا... استرس گرفتم نکنه برسونم... کل کارها و برنامه هام عقب افتاده اتاقم هیچی توش نیست چمدون رو بستم یعنی قشنگ همه چی پیچیده بهم... خدا و امام رضا خودش کمک کنه بهم تا راحت برم برسم اونجا... هعی...
خدایاشکرت
یاعلی
مبارز